معنی تپش، زدن، تپیدن، لرزیدن، تپش داشتن، ضربان, معنی تپش، زدن، تپیدن، لرزیدن، تپش داشتن، ضربان, معنی ت/a، xbj، ت/dbj، gcxdbj، ت/a bاaتj، qcfاj, معنی اصطلاح تپش، زدن، تپیدن، لرزیدن، تپش داشتن، ضربان, معادل تپش، زدن، تپیدن، لرزیدن، تپش داشتن، ضربان, تپش، زدن، تپیدن، لرزیدن، تپش داشتن، ضربان چی میشه؟, تپش، زدن، تپیدن، لرزیدن، تپش داشتن، ضربان یعنی چی؟, تپش، زدن، تپیدن، لرزیدن، تپش داشتن، ضربان synonym, تپش، زدن، تپیدن، لرزیدن، تپش داشتن، ضربان definition,